چون نیستی آنچنان که می باید


چون نیستی آنچنان که می باید

تن در دادم چنانکه می آید
تن در دادم چنانکه می آید
گفتی که از این بتر کنم خواهی
گفتی که از این بتر کنم خواهی
الحق نه که هیچ درنمی باید
الحق نه که هیچ درنمی باید
با این همه غم که از تو می بینم
با این همه غم که از تو می بینم
گر خواب دگر نبینیم شاید
گر خواب دگر نبینیم شاید
با فتنهٔ روزگار تو عیدست
با فتنهٔ روزگار تو عیدست
هر فتنه که روزگار می زاید
هر فتنه که روزگار می زاید
گفتم که دلم به بوسه خرسندست
گفتم که دلم به بوسه خرسندست
گفتی ندهم وگرچه می باید
گفتی ندهم وگرچه می باید
زین طرفه ترت حکایتی دارم
زین طرفه ترت حکایتی دارم
دل بین که همی چه باد پیماید
دل بین که همی چه باد پیماید
بوسی نه بدید و هر زمان گوید
بوسی نه بدید و هر زمان گوید
باشد که کناری اندر افزاید
باشد که کناری اندر افزاید
دستی برنه که انوری ای دل
دستی برنه که انوری ای دل
از دست تو پشت دست می خاید
از دست تو پشت دست می خاید